Bang Bang
I was five and he was six
من 5 ساله و او 6 سالش بود
We rode on horses made of sticks
ما داشتیم با اسبهای چوبیمون اسب سواری می کردیم
He wore black and I wore white
اون لباس سیاه می پوشید و من سفید می پوشیدم
He would always win the fight
او همیشه مبارزه را می برد
Bang bang
بنگ بنگ
He shot me down, bang…bang
اون بهم شلیک می کرد، بنگ بنگ
I hit the ground, bang bang
من می افتادم روی زمین، بنگ بنگ
That awful sound, bang_bang
اون چه صدای وحشتناکی بود، بنگ بنگ
My baby shot me down
عزیز دلم، من رو میکشت
Seasons came and changed the time
فصلها سپری شدن و زمان رو تغییر دادن
When I grew up, I called him mine
وقتی بزرگ شدم، گفتم که تو مال منی
He would always laugh and say
همیشه (بعد از این حرفم) بهم می خندید و می گفت
Remember when we used to play
یادته اون موقعها با هم بازی می کردیم
bang_bang
بنگ بنگ
I shot you down, bang_bang
بهت شلیک می کردم، بنگ بنگ
You hit the ground , bang_bang
تو می افتادی روی زمین، بنگ بنگ
That awful sound, bang_bang
و اون صدای وحشتناکی بود، بنگ بنگ
I used to shoot you down
من همیشه تورو نقش بر زمین می کردم
Music played and people sang
موزیک شروع می شد و مردم شروع به آواز خوندن می کردن
Just for me the church bells rang
و صدای ناقوس کلیسا فقط برای من به صدا در میومد
Now he’s gone I don’t know why
حالا اون رفته، نمیدونم چرا
And till this day sometimes I cry
و تا همین امروز گاهی گریه می کنم
He didn’t even say goodbye
حتی ازم خداحافظی هم نکرد
He didn’t take the time to lie
حتی وقت نکرد برام دروغی سر هم کنه
bang_bang
بنگ بنگ
He shot me down, bang_bang
اون بهم شلیک کرد، بنگ بنگ
I hit the ground, bang_bang
من افتادم روی زمین، بنگ بنگ
That awful sound, bang_bang
اون چه صدای وحشتناکی بود، بنگ بنگ
My baby shot me down
عزیز دلم، من رو نقش بر زمین کرد